گفت stay tuned که فلان جا زنگت بزنم و فلان. یادم افتاد ما همیشه tuned هستیم و حتی tuned af که شما اگر دلتان کشیده بود زنگمان بزنید یا هر چه، دلتان از نبودن نگیرد. بعد هم بیا به somebody ها بفهمان که تو هم زندگی داری و "چیزهایی هست که نمی دانند".
حالم اما خوب است. حتی اگر خبری نشود باز هم حالم بد نمی شود. یک جورهایی با خودم در صلحم. خوشیِ کوچکم یبوست نبودن است مثلا. خوشی بزرگم رویای پیش رو. بیدار می شوم و می خواهم بزنم در گوشم که بتوانم تمایز قائل بشوم بین رویا و واقعیت و بفهمم که سیتی لافت حقیقت دارد یا نه. یک جور بی تفاتی sizzles through رگ هایم. بی تفاوتی محض نه اما، به شدت کاربردی. یعنی که تلاش کن نا امیدم کنی؛ نمی توانی. چون که آنچه جریان دارد، امید نه که انتظار است. مشابه آنطوری که ولادیمیر و استراگون منتظر گودو بودند. آنطوری که همه مان منتظر زندگی بوده ایم و فراموش کرده ایم. همینطور tuned ایستاده ام. göğe bakalım.
درباره این سایت